بی پروایی محرمانه

ساخت وبلاگ

مجموعه داستان « تمام شد» اشکان فرجاد نشر کلک آزادگان #تمام_شد #اشکان_فرجاد #نشر_کلک_آزادگان بی پروایی محرمانه...
ما را در سایت بی پروایی محرمانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : royayeney بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 14 دی 1401 ساعت: 15:39

http://s4.picofile.com/d/98009a25-701f-4df6-9140-725590310794/merged_document_2.pdf

بی پروایی محرمانه...
ما را در سایت بی پروایی محرمانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : royayeney بازدید : 125 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 21:00

آرامش خاکستری یک خوابیدن  چراغ‌ها را خاموش می‌کنم. همه به‌جز یکی که توی راهرو، باریکه‌ای از نور را به درون می‌تاباند. دیگر هیچ روشنایی نیست. تنها گاهی، نور ماشینی که از خیابان رد می‌شود، روی سقف اتاق می‌افتد.  از بین چند انتخابی که داشتیم، بی پروایی محرمانه...ادامه مطلب
ما را در سایت بی پروایی محرمانه دنبال می کنید

برچسب : خاکستری,خوابیدن, نویسنده : royayeney بازدید : 106 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت: 4:16

تمام زورم را جمع می‌کنم تا مچ دستم را از چنگش رها کنم. با دست دیگرش دستبند را می‌آورد نزدیک و از پشت دو دستم را روی هم می‌گذارد و دستبند را می‌زند. آن قدر دستبند را سفت بسته که  از درد نمی‌توانم راست بیاستم. همان طور خم شده به جلو شروع می‌کنم به فح بی پروایی محرمانه...ادامه مطلب
ما را در سایت بی پروایی محرمانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : royayeney بازدید : 115 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت: 4:16

دختران عجمان اینکه همیشه بدل از تصویری است که تصویر نیست تنها قاب خالی است که من در آن‌سویش کسی ،کسانی یا چیزی، چیزهایی می‌بینم. دستی آن، آن‌ها را از پشت قاب به من نشان می‌دهد و قاب یک واقعیت دستمالی‌شده است. از مترو بدم می‌آید،از اتوبوس، بی پروایی محرمانه...ادامه مطلب
ما را در سایت بی پروایی محرمانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : royayeney بازدید : 104 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت: 4:16

جعبهبا آرنج می‌زنم به همکارم که خم شده روی میز من و نتایج فوتبال را روی مونیتور می‌بیند. - هی نگاه کن دوباره با همون جعبه داره می‌ره.بدون اینکه نگاهش را از روی مونیتور بردارد می‌گوید:- دیوانه است. فکر کن،آدم هر روز یه جعبه رو با بی پروایی محرمانه...ادامه مطلب
ما را در سایت بی پروایی محرمانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : royayeney بازدید : 114 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت: 4:16

یک شبی...از بغل دستی‌اش می‌پرسد.ـ ساعت چنده؟ کارمند به نظر می‌رسد. حدس می زند از کت وشلوار سرمه ای وکیف اداری پوست پوست شده ی قهوه ای که روی پاهایش گذاشته . دست چپش را که بلند می کند.ساعت بیست وچهل و دو دقیقه است. ساعت کامپیوتری ارزا بی پروایی محرمانه...ادامه مطلب
ما را در سایت بی پروایی محرمانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : royayeney بازدید : 112 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت: 4:16

نوشتنمان را شریک شده ایم.این طور بهتر است بگویم که همکاری می کنیم.بهمن شعر می گوید من داستان می نویسم اشکان داستان می نویسد من شعر می گویم.شایدم روزهایی پا توی کفش هم کردیم...


برچسب‌ها: بهمن برهمن, اشکان فرجاد, بی پروایی, مینیمال محرمانه

+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم آبان ۱۳۹۶ 1:20 توسط اشكان فرجاد |


بی پروایی محرمانه...
ما را در سایت بی پروایی محرمانه دنبال می کنید

برچسب : محرمانه, نویسنده : royayeney بازدید : 120 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت: 4:16